هشداری به مدیران عامل شرکتها25 بهمن 1400, 19:37. |
استیو بلنک، استاد دانشگاه استنفورد- مایکروسافت وقتی وارد قرن 21 شد در بازار نرمافزار بلامنازع بود. اما 16 سال بعد، فقط یک شرکت نرمافزاری دیگر است! وقتی در سال 2000 بیل گیتس بعد از 25 سال مایکروسافت را ترک کرد استیو بالمر سکان امور را به دست گرفت. بالمر برای 14 سال مدیرعامل مایکروسافت بود. اگر فکر میکنید وظیفه مدیرعامل افزایش فروش است، بالمر در این کار فوقالعاده بود. او فروش مایکروسافت را سه برابر کرد و به 79 میلیارد دلار رساند و سود شرکت از 9 میلیارد دلار به 22 میلیارد دلار رسید. اگر هیئتمدیره مایکروسافت دنبال این بود که فصلبهفصل درآمد شرکت زیاد شود، بالمر بهترین مدیرعامل محسوب میشود. اما اگر هدف بقاء طولانی مدت شرکت باشد، او با فدا کردن اهداف بلندمدت بود که به اهداف کوتاهمدت دستیافت. علیرغم موفقیتهای مالی بینظیر مایکروسافت، بالمر پنج روند مهم فنّاوری در ابتدای قرن 21 را درک نکرد: در حوزه جستجو به گوگل باخت، در حوزه گوشی هوشمند به اپل بازی را واگذار کرد، در حوزه سیستمهای عامل گوشیهای هوشمند از گوگل و اپل شکست خورد، در حوزه رسانه به اپل و نتفلیکس باخت و در حوزه ابری به آمازون. مایکروسافت در حالی وارد قرن 21 شد که 95 درصد سیستمهای عامل کامپیوترهای دسکتاپ را در اختیار داشت. 15 سال بعد اما در بین دو میلیارد گوشی هوشمند سهم مایکروسافت از سیستمعامل آنها یک درصد بود. این شکستها در بازارهای موازی رخ نداد، بلکه مستقیماً بازارهایی بودند که کاربران مایکروسافت در آن فعال بودند. اما چگونه ممکن است یک مدیرعامل باهوش همه این روندها را از دست دهد؟ این مسئله به خاطر این نبود که مایکروسافت مهندسان باهوشی نداشت. آنان در آن زمان در همه این حوزههای پنجگانه مشغول فعالیت بودند و پروژههای زیادی هم داشتند. مشکل آن بود که بالمر شرکت را حول اجرای برنامههای مربوط به نقطه قوت شرکت سازماندهی کرده بود: ویندوز و آفیس. پروژههایی که مستقیماً به این موارد مربوط نبودند، جدی گرفته نمیشدند و منابع لازم دریافت نمیکردند. اگر مایکروسافت میخواست در حوزه جستجو، موسیقی، موبایل و اَپ بهصورت جدی وارد شود، باید ساختار شرکت را به سمت یک شرکت خدمت محور متحول میکرد. خدمات (در حوزه موسیقی، ابری و تبلیغات) مدل کسبوکار کاملاً متفاوتی را میطلبد و این تحول سازمانی در شرکتهایی که در عرصه تولید خوب هستند، دشوار است. بالمر یک مدیر اجرایی طراز جهانی بود؛ فارغالتحصیل از هاروارد و فروشنده شناختهشده بینالمللی که سعی میکرد مدل کسبوکار موجود[spoiler][/spoiler] را در دنیایی که در حال متحولشدن بود به بهترین شکل مدیریت کند. مایکروسافت مدل کسبوکار قرن 20 خود را بهخوبی اجرا کرد اما روندهای مهمتر را از دست داد. نتیجه؟ عایدی مالی کوتاهمدت فوقالعاده و از دست دادن افق بلندمدتتر. درنهایت در سال 2014 بالمر بازنشست شد. بجای او ساتیا نادیلا جایگزین شد. او حالا شرکت را حول کسبوکار موبایل و ابری سازماندهی کرده است و به دنبال وارد شدن در حوزههای هوش مصنوعی و واقعیت افزوده است. گرچه مایکروسافت دیگر به دوران اوج قرن بیستم خود نمیرسد ولی مدیر جدید شرکت را شر از کسبوکارهای نامربوط نجات داده است. مدیران با چشمانداز قوی نهتنها بهخوبی مدل کسبوکار را اجرا میکنند بلکه نوآور هم هستند و بهشدت روی مشتریان تمرکز میکنند. بهترین آنها میدانند در چه زمانی باید در کسبوکار خود تحول ایجاد کنند قبل از اینکه بازار تغییر اساسی کند. و عالیترین آنها بازارهای جدید خلق میکنند قبل از آنکه کسی آن فرصت را درک کند. آنان همیشه کارآفرین میمانند. مثال بارز چنین مدیری، استیو جابز بود. او بین سالهای 2001 تا 2008 سه بار اپل را از نو ساخت. هر تحول سازمانی او باعث شد درآمد و سودآوری اپل به یک سطح جدیدی دست یابد. این تحولات نهفقط در محصول بلکه در کل مدل کسبوکار بودند. بازگشت | |