اهداف و اهمیت مذاکره4 اسفند 1400, 07:33. |
حیدر مستخدمینحسینی- یکی از مواردی که همواره برای توسعه فردی و اجتماعی و در سطح کلانتر یعنی کشور به آن پرداخته میشود، مذاکره است. مذاکره میتواند در سطح خرد و به روابط و گفتوگوهای عادی بین افراد محدود شود و یا در سطح کلانتر گستره وسیعی از روابط تجاری و سیاسی بین کشورها را دربر گیرد. یکی از مهمترین بخشهای طرح مذاکره هدفگذاری و تعیین منافع مورد نظر است. اهداف باید واقعبینانه و قابل دستیابی باشند، نه آرمانهای دست نیافتنی. در تعیین اهداف و منافع باید نظرات، کارشناسی و اولویتبندی شوند چه آنکه از طریق اهداف است که میتوان به دستور کار مذاکره دست یافت. انگیزه، هدف و رسالت هر نوع مذاکره از ابتداییترین سطح تا بالاترین و پیشرفتهترین حد، این است که با دیگران برای تامین نیازها و منافع خود به توافق برسیم. هر قدر دامنه و گستره زندگی اجتماعی وسیعتر میشود، ارتباطات متنوعتر و پیچیدهتر میشود و مذاکره درباره این ارتباطات پیچیدهتر و سختتر میشود. همانطور که گفته شد، این ارتباطات از زندگی روزمره تا شرکتها و سازمانها و در نهایت تا مرزهای سیاسی و روابط بینالملل پیش میآید.
دیدگاه نظریهپردازان کلاسیک مدیریت (دیدگاه سنتی رابینز) بر این فرض استوار است که هر گونه تعارضی زیانآور است و در صورت بروز تعارض بلافاصله باید آن را حل و فصل کرد. این دیدگاه بیان میدارد که تعارض بیانگر کارکرد منفی تعارض در گروههاست و باید فورا حل و فصل شود و یک تهدید به شمار میآید، با توجه به این نگرش تعارض موجب کاهش بازده میشود. دیدگاه نهضت روابط انسانی (دیدگاه روابط انسانی رابینز) اما بر این فرض استوار است که تعارض امری طبیعی و نتیجه اجتنابناپذیر تلاشهای جمعی است. این گروه بر این باور هستند که تعارض به طور بالقوه زیانآور نیست و میتواند نیروی مثبتی در افزایش عملکرد گروهی باشد. دیدگاه تعاملگرایان (دیدگاه تعامل رابینز) نیز تعارض را هم به طور بالقوه نیروی مثبتی در گروه ارزیابی میکند و هم وجود قدری تعارض را برای اثربخشتر شدن عملکرد گروه کاملا ضروری میداند. رهیافت روابط انسانی نسبت به تعارض، حاکی از پذیرش پدیده تعارض در سازمان است در حالی که رهیافت تعاملگرا تعارض را مورد تشویق قرار میدهد. تعاملگرایان مدعی نیستند که هرگونه تعارضی خوب است، بلکه برخی از آنها را که حامی اهداف گروه و بهبود عملکرد آن باشد کارکردی و مفید و آنهایی را که موجب کاهش و کندی عملکرد گروه شود مخرب و غیرکارکردی میدانند. یکی از انواع تعارض را میتوان تعارض بنیادین نامید. تعارض بنیادین به صورت عدم توافق بنیادین نسبت به غایت ها با اهدافی که باید دنبال شوند و وسایل دستیابی به آن بروز میکند. مثل عدم توافق با رییس بر سر یک برنامه عملی که باید به اجرا درآید. این نوع تعارض در سه شکل ظاهر میشود. اولین آن تعارض در هدف است. این نوع تعارض را عدم سازگاری میان نتایج مورد انتظار یا اولویتها تعریف کردهاند که شامل عدم سازگاری میان ارزشها و هنجارهای فردی و گروهی (مانند بایدها و نبایدهای رفتاری) و تقاضاها یا اهدافی است که به وسیله مدیران عالی سازمان تعیین میشود. تعارض رویهای نوع دیگری از تعارض است. این نوع تعارض به اختلاف نظر افراد نسبت به چگونگی حل مساله اشاره دارد. وقفههای گوناگون که در خصوص چگونگی کار یک سیستم در رسیدگی به شکایات رخ میدهد نمونهای از این تعارض است. تعارض شناختی نیز نوع دیگری از تعارض محسوب میشود. این تعارض از ناسازگاری افکار و اندیشههای درونفردی یا میانفردی ایجاد میشود. تعارض احساسی/عاطفی نوعی تعارض است که ناشی از مشکلات میانفردی است که عواطف شدیدی از قبیل خشم، عدم اعتماد، نفرت، ترس، انزجار و مانند آن را برمیانگیزاند و به طور معمول به عنوان برخورد میان شخصیتها نامیده میشود. این نوع تعارضها انرژی افراد را تحلیل میبرند و آنان را از پرداختن به اولویتهای مهم کاری منحرف میکنند. بازگشت | |