امروز: پنج شنبه، 1 آذر 1403
04/10 1403



شما برای ساختن دنیایی بهتر چه خواهید کرد؟


گروه پرگار - وقتی در آخرین ساعت‌ها، به سال نو فکر می‌کنیم، خیالات زیادی در سرمان چرخ می‌خورد. بااین‌حال، جای تعجبی ندارد اگر بفهمیم آرزوها و تصمیم‌هایی که از ذهن ما گذشته است، مشابه خیلی‌های دیگر است. ما می‌خواهیم زندگی بهتری برای خودمان بسازیم. به سلامتی‌مان اهمیت بدهیم یا بیشتر درس بخوانیم. اما این تصمیمات در سطحی جمعی، نمودگار فرهنگ بسیار فردگرایانۀ امروز است که خوشبختی را اساساً مسئله‌ای شخصی می‌داند. شاید بهتر باشد اگر نگاهمان را وسیع‌تر کنیم و تصمیماتی بگیریم که غیر از خودمان، برای بقیه هم مهم باشد.

راجر روزنبلات، نیویورک تایمز— تصمیمات سال نو یک مشت آرزوی پیش‌پاافتادۀ صدمن‌یه‌غاز هستند. من این‌طوری هستم، اما امیدوارم آن‌طوری شوم. قبلاً این را می‌خواستم، اما حالا آن را می‌خواهم.
پیش‌فرض چنین تصمیماتی این است که چیزی باید درست شود یا بهتر شود. آدم با خودش عهد می‌بندد که امسالش بهتر از پارسالش شود.
بخشی از ماهیت تصمیمات، به‌ویژه برای ما ساکنان مدار شصت درجۀ شمالی، نه فقط به سال جدید پیش رو، بلکه به عمری که بر ما گذشت یا بد گذشت نیز برمی‌گردد.
ما به سال‌هایی که تاکنون زیسته‌ایم، به تمام آن عهدها که با خود بستیم و شکستیم می‌اندیشیم. دوباره لحظۀ تحویل سالی دگر می‌آید و می‌رود. و هر بار با صدای شلیک توپ سال‌تحویل قلبمان می‌ریزد. وقت ما دارد تمام می‌شود، همان چیزی که طلا می‌دانیمش.
لوئیس مامفورد، مورخ و فیلسوف، معتقد بود که اصلی‌ترین موتور محرکۀ عصر صنعتیْ ساعت بود نه موتور بخار، زیرا مصرف انرژی انسانی و لذا هرگونه تولید تابع زمان است. از همان ابتدا، ماهیت صنعت این بوده است که همه چیز به‌وقت رخ دهد. همه چیز در زندگی ما تابع زمان است، حتی عشق. و همۀ موارد اساسی دیگر هم همین‌طور.
بنابراین در هر فریاد «سال نو مبارک!» یأسی غمناک و حس جاماندنیْ حزین تکرار می‌شود. با خود می‌گوییم آیا امسال واقعاً بهتر از پارسال خواهد شد؟ عزممان را جزم می‌کنیم که این طور شود. ما تصمیم داریم خوش‌اندام‌تر، سالم‌تر، هوشمندتر، پول‌دارتر، موفق‌تر، محبوب‌تر، سازنده‌تر، خوش‌تیپ‌تر و شادتر باشیم. و به‌این‌ترتیب دوباره و دوباره آب در آسیاب این چرخۀ عبثِ نابخردانه و قطعاً ناامیدکننده می‌ریزیم.
مشکل همۀ این وعده و وعیدها این است که صدمن‌یه‌غاز هستند. اگر وزن کم کنم، ورزش کنم، سخت‌تر کار کنم، یا الکل و سیگار را ترک کنم برای این دنیای بزرگ وسیع چه اهمیتی خواهد داشت؟
سیگار را ترک کنم یا سه بسته در روز بکشم، هر روز ورزش کنم یا خودم را رها کنم، این انتخاب من است، زندگی من است. زندگی کوچک من. در مقابل، دنیای بزرگ -دنیایی آزاردیده، خودویرانگر، قطبی‌شده، و عجیب و غریب- دارد می‌چرخد و می چرخد و تصمیمات خُرده‌ریز من را به هیچ جایش نمی‌گیرد.
چه می‌شد اگر به‌جای تمرکز بر حرکات ورزشی، همه عزممان را جزم می‌کردیم تا آن همه حرکات نامطلوب انسانی همچون جنگ، تعصب، بی رحمی، و غارت کرۀ زمین را ببینیم و به‌دنبال رفع آن باشیم؟ چه می‌شد اگر به‌جای اهداف آبکی، به تعهداتی درست‌وحسابی تن می‌دادیم؟
والت ویتمن در کتاب برگ‌های علف می‌نویسد «این کاری است که باید انجام دهید: زمین و خورشید و حیوانات را دوست بدارید، ثروت را به هیچ بگیرید، به هر کسی که درخواست می‌کند صدقه بدهید، و از خل‌ها و دیوانه‌ها دفاع کنید». او ادامه می‌دهد «تمام آنچه در مدرسه یا کلیسا یا هر کتابی به شما گفتند را دوباره بررسی کنید، هر چیزی که به روح شما توهین می‌کند را رد کنید، و آنگاه همین گوشت و پوستتان شعری عالی خواهد سرود».
گفته باشم اگر به‌دنبال تصمیم ارزشمندی هستید، ویتمن جای بدی برای شروع نیست.
رسالتِ جهانِ بهتر شاید غیرممکن به نظر برسد، اما اینطور نیست. تنها چیزی که لازم دارد توالی مناسبی است از تصمیماتِ درستِ جداجدا. تصمیماتْ درست همان عهدهایی هستند که زورشان زیاد است و ضمانت اجرایی دارند.
یکی از سردبیرانمان داستانی از دوران کودکی خود در مزرعۀ پدربزرگ و مادربزرگش در آیووا برایم تعریف کرد. پسر کوچولو که به جریب‌جریب زمین ذرت چشم دوخته بود از پدربزرگش پرسید «چطور می‌خواهیم این همه ذرت را جمع کنیم؟» پدربزرگش گفت: «هر بار یک ردیف».
برای بهبود جهان هم می‌شود از همین راه رفت. از کم شروع کنیم.
من شخصاً عهد می‌بندم که مرتب به بیمارستان کودکان سر بزنم و سعی کنم با تعریف‌کردن داستان‌ حواس بچه‌ها را پرت کنم، و داستان هرچه خنده‌دارتر بهتر. من عهد می‌بندم که حداقل دو بار در هفته به هر فرد تنهایی که می‌شناسم -و کم هم نیستند- تلفن بزنم، آن‌هم فقط برای این که گپ بزنم و کاری کنم که آنها احساس کنند بخشی از دنیای زندگان هستند. من عهد می‌کنم که به هر کسی که درخواست می‌کند صدقه بدهم، و به کسانی که نمی‌خواهند هم بدهم، و از خلها و دیوانه‌ها دفاع کنم، و هرچه خل‌تر و دیوانه‌تر بهتر. من قول می‌دهم مراقب بی‌سرپناهان (گربه‌ها، سگ‌ها و آدم‌ها) باشم و به آنها امنیت و آسایش بدهم. عهد می‌بندم که هر اشتباهی را یک تهدید ببینم، و هر زخمی را یک فرصت.
شما همین الان، این هفته و این ماه برای ساختن دنیایی بهتر چه خواهید کرد؟ مثلاً اعتراضی به راه بیندازید. طی یک نامه، اشتباهی را جبران کنید یا پیشنهاد دوستی بدهید (و یک نامه سنجیده و دلسوزانه به دوستی که در غم و اندوه یا آشفتگی است، چه قدرتی خواهد داشت). دستی بگیرید. حرفی بزنید که مایۀ آرامش و الهام و حمایت و عشق باشد. از پول یا، مهم‌تر از همه، از زمان خودتان خیرات کنید. راه‌های زیادی برای تکان‌دادن این دنیا وجود دارد، درست در همین نزدیکی‌.
البته طنز زیبای همۀ این‌ها این است که ازخودگذشتن نقطۀ مقابل خودارتقایی نیست. اتفاقاً ازخودگذشتن همان خودارتقایی است، معنادارترین و ماندگارترین نوع آن.
این را که تمرین کنید متوجه خواهید شد امسال واقعاً یک قدم جلوتر از سال گذشته خواهید بود. شاید به یک‌باره حس کنید این کار، بیشتر از هر رژیم یا ورزشی، به شما ظاهر و احساس بهتری داده است. سبک‌بار از هر منیّتی. سبک‌تر از هر زمانی، انگار وزن کم کرده‌ای.
این را که تمرین کنید ناگهان خواهید دید که زندگی کوچک شما چقدر بزرگ شده است. زندگی بزرگ، زندگی عالی، هنر است. و به دست نمی‌آید مگر این که هنرمند در رویاهای بزرگ و خنده‌دار خود، همچون ویتمن، با مسخرگی باشکوهی به‌دنبال بهبود همۀ چیزها و درمان همۀ دردها باشد و اصلاً به کمتر از آن راضی نباشد.
یکی دو ماه پیش در یک رویداد، شخصی از من پرسید که چرا فلان نوشته‌ را آن‌طور نوشتم، و من یکهو جواب دادم «برای نجات دنیا». و این خنده‌دار، مسخره و واقعی بود.






.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی‌شود